امیر حسین امیر حسین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

من و مامان و بابام

امیرحسین و دوستش کتاب

سلام پسر کتابخوان مامان امیرحسین عزیزم خیلی خوشحالم که به کتاب خیلی علاقه مندی ؛ نمی دونی وقتی میری سروقت کتابخونه ی مامان و بابا چه بلایی سر کتابها میاری همه ی کتا بها را خیلی شیرین و حرفه ای از کتابخونه در میاری و کلی ورق میزنی و با مزه نگاهشون میکنی ، البته خود شما یه قفسه مخصوص خودتون دارید که کتابهای شما را آنجا می گزارم . فعلا"  کتابهای پارچه ای مخصوص سن الان شما را در اختیارت قرار میدم که امنیتش برای شما بیشتره . البته شما علاقه ی بیشتری به کتابهای کاغذی دارید . خدا را شکر که پسرم علاقه مند به دوست خوبش کتابه . یه دوست خوب و بی ضرر . قربونش برم الهی من دنبال چی میگردی آخه عزیز دلم ؟ پسر خوب مامان و بابایی ...
26 ارديبهشت 1391

روز مادر مبارک

سلام عسل مامان ، امروز روز تولد حضرت فاطمه (س) است یه مادر نمونه و مهربان ، مادر همه ی مادرهای عالم ؛ مادری که 4 فرزند نمونه و الهی به جامعه ی انسانیت تقدیم کرد فرزندانی که هر کدام داستان و سرگذشت خود را دارند فرزندانی با بوی محمدی و عطر یاس ؛ سرشار از علم ودانایی پر از معنای گذشت و محبت و مهربانی آکنده از معصومیت و مظلومیت و تمام چیز های خوب و دوست داشتنی ... امروز روز منه پسرم ؛ خدا را شکر که لیاقت مادر شدن را به من داد و حضور تو را برای من خواست تا همه ی من و همه ی زندگیم پر از بوی گل محمدی شود و عشق را با آمدن تو بیشتر حس کنم و طعم شیرینی زندگی را بهتر بچشم . روز مادر برای همه ی مادران خوب مبارک . مامان افسر روزت مبارک . مامان...
23 ارديبهشت 1391

10

پسر نازنین من ١٠ ماهه شد کار های جدید پسرم تو این : اول اینکه وقتی تو بغل من و بابایی هستی با دستهای قشنگت ما را نوازش می کنی البته به این صورت که دستت را به صورت ما می کوبی شاید از این طریق می خوای صورت ما را لمس کنی ، اسباب بازیهاتو به هم می کوبی ، سینه خیز رفتن سریع تا سرم را برمی گردونم کلی راه را طی کردی برای رسیدن به سرامیک تا اسباب بازیتو روی اون بکوبی و صداشو بشنوی ؛ دستت را زیر مبل می بری برای کشف چیزهایی که زیر مبل قرار داره مثل دمپایی های مامان ، عاشق کتابخونه مامان و بابایی هستی و کلی جیغ میزنی تا نزدیک کتابخونه بیارمت تا کتابها را در بیاری ف خودت کلی کتاب داری که من برای شما میخونمشون ، کتاب پارچه ای هم داری که امنیتش برای شما...
22 ارديبهشت 1391

اولین سفر پسرم

اولین سفر پسرم به شمال کشور سلام عسل مامان ، اولین سفری که با هم رفتیم و شما کنار من و بابایی بودی ، من، بابایی ، شما و عمه لیلا و پسر عمه ( عرفان)  روز 2 فروردین ساعت 8 صبح به سمت شمال حرکت کردیم 2 روز تو زیبا کنار بودیم و 2 روز دیگه رفتیم رامسر و نوشهر کلی خوش گذشت.البته شما شب قبل از مسافرت تب داشتی ما تا صبح شما را پاش ویه کردیم ولی صبحش حالت خوب بود قبل از حرکت شما را بردیم دکتر ، آقای دکتر تشخیص سرما خوردگی خفیف دادند و کلی دارو ! اما خدارو شکر تو مسافرت کلی بهت خوش گذشت . البته عمه جون لیلا  تو این چند روز زحمت درست کردن سوپ شما را کشیدند  اونم چه سوپ های خوشمزه ای ، دست گلش درد نکنه .عمه لیلا هم...
9 ارديبهشت 1391

امیرحسین و محرم

سلام پسر عزیزم ماه محرم تموم شد این اولین ماه محرمی بود که تو کنارمون هستی ؛ حسابی هم از غذاهای نذری نوش جان کردی ظهر عاشورا خونه ی پدر جون و مادر جون که هر سال غذای نذری دارند بودیم و قیمه خوردیم با دایی و خاله ها  کلی بازی کردی . روز سوم هم خونه مامان و بابای بابا بودیم شعله زرد خوردیم بعدشم با بابا و عمه و پسرش عرفان و مامان بابایی رفتیم بیرون برای دیدن مراسم آن روز . دیروز اربعین بود و نذریه خودت که من و بابا برای پسر عزیزمون نذر کرده بودیم  ؛ صبح ساعت ٨ رفتیم خونه ی مادر جون و پدر جون  ، بعد از خوردن صبحانه دست به کار شدیم ، غذای نذری توی پارکینگ خونه ی مادر جونینا درست می شد قرار شد مادرجون و پدر جون زحمت برنجو بکشند...
8 ارديبهشت 1391

تولد بابایی

سلام امیر حسین عزیزم امروز 4 آذر تولد بابایی بود و ما دعوت بودیم خونه مامان افسر مامان بابایی  که واسه بابا زحمت کشیده بود و یه جشن کوچیک گرفته بود و کلی خوش گذشت . ی بابایی تفلدد مفارک ! راستی من الان 4 ماهه هستم با کیک بابایی یه عکس گرفتم . اینم اثر آب دهان بلوری مهربونم روی بلیزش!   ...
8 ارديبهشت 1391

عمه های من دو تا فرشته ی مهربون

سلام پسر عزیزم می خوام برای شما از دو تا فرشته مهربون بگم که خیلی خیلی شما را دوست دارند و شما هم همینطور ، البته توی تقویم خاطراتت برای شما نوشتم اما دیدم خیلی کم لطفیه اگه یه پست براش نذارم البته تو پست های قبلی از عمه ها برای شما حرف زدم ؛ عمه فاطی و عمه لیلا خیلی مهربون و دوست داشتنی هستند  ،وقتی می رویم خونه عمه ها نمی دونی واسه شما چکار میکنند عمه لیلا واسه پسر گلم بالش و زیر انداز میندازه که پسرم هر چقدر دلش خواست واسه خودش غلت بزنه و سینه خیز بره تازه یه ساک پر از اسباب بازیهای قشنگ مخصوص شما اونجا هست که عمه جون واسه شما میاره و شما کلی با اونا بازی میکنید ، عمه لیلا ی مهربون واسه شما قطره آهن و مولتی ویتامین آ...
8 ارديبهشت 1391

امیرحسین و طبیعت زیبا

  امروز من و مامان سکین و پسرم رفتیم باغ پشت خونه مامان جون سکین ؛ کلی به پسرم خوش گذشت ، خیلی باغ زیبا و مصفایی بود ؛ پسرم ددر رفتن را خیلی دوست دارد. مامان سکین امیرحسین را نگه داشته و مامانی از امیرحسین عکس می گیره . پسر نازنین من در چه فکریه آخه ؟   ...
7 ارديبهشت 1391
1